loading...
نورالــــــثقلیـن
کلیپ های پندآموز
">روزه تابستان">داخل تنور شو!">آخوندهای جهنمی!



اهل سنت! ولادت حضرت مهدی
معرفی کتاب صحیح بخاری
مناظره امام رضا ع با ادیان

                                                                                                              سایر کلیپ ها
سامانه نجاح سامانه موسسه
ابوالفضل حیدری بازدید : 83 سه شنبه 05 خرداد 1394 نظرات (0)

 

عبد الحميد بن ابو العلاء مى‏گويد: وارد مسجد الحرام شدم و يكى از خدمتگزاران امام صادق عليه السّلام را ديدم پس به سوى او رفتم تا از حال امام صادق عليه السّلام پرسش كنم. ناگهان چشمم به امام صادق عليه السّلام افتاد كه در حال سجده هست. بسيار منتظر ماندم و سجده او به نظر من طولانى رسيد. برخاستم و چند ركعت نماز گزاردم و باز حضرت را در حال سجده يافتم. از خدمتكار ايشان پرسيدم: چند وقت است امام به سجده رفته؟ او گفت: پيش از آنكه تو نزد ما آيى. همين كه امام عليه السّلام صداى مرا شنيد سر از سجده برداشت و فرمود: اى ابا محمّد! نزد من بيا. من نزديك حضرت رفتم و بر او درود فرستادم پس پشت سر آن حضرت صدايى شنيدم. فرمود: اين صداى چيست؟ عرض كردم: گروهى از مرجئه‏

و قدريه و معتزله هستند. فرمود: اينها مرا مى‏خواهند پس برخيز تا به نزد آنها برويم.

حضرت برخاست و من نيز با ايشان برخاستم، و چون آنها ديدند كه حضرت برخاست ايشان نيز به سوى حضرت آمدند. امام عليه السّلام بديشان فرمود: دست از من بداريد و مرا نيازاريد و نزد سلطانم مبريد زيرا من فتوايى براى شما نخواهم داشت. آن گاه دست مرا گرفت و آنها را به حال خويش وانهاد و به راه افتاد. چون از مسجد خارج شد به من فرمود: اى ابا محمّد! بخدا سوگند اگر شيطان پس از آن نافرمانى و تكبّرى كه كرده به اندازه عمر دنيا براى خداوند سجده كند سودى برايش نخواهد داشت و خداوند سجده او را نخواهد پذيرفت تا آن هنگام كه خدا به او دستور داد در برابر آدم به سجده افتد. همين گونه است همين امّت گنه‏پيشه پس از رهايى پيامبر و رهبرى كه پيامبرشان براى آنها گمارده بود به فتنه افتادند.

پس خداوند تبارك و تعالى عملى از آنها را نپذيرد و حسنه‏اى از آنها را بالا نبرد تا از همان راهى به درگاهش روند كه او مقرّر كرده، و از همان امامى پيروى كنند كه به پيروى از او مأمور شده‏اند، و از همان درى كه خدا و پيامبر به روى آنها گشوده‏اند درآيند. اى ابا محمّد! همانا خداوند عزّ و جلّ پنج فريضه را حتمى ساخته است: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت ما، و در مواردى چهار فريضه را بديشان رخصت داده ولى به هيچ روى براى هيچ يك از مسلمانان در ترك ولايت ما رخصتى داده نشده است، نه بخدا سوگند در ولايت ما رخصتى نيست‏[1]



[1]كلينى، محمد بن يعقوب، بهشت كافى / ترجمه روضه كافى - قم، چاپ: اول، 1381ش.

ابوالفضل حیدری بازدید : 101 دوشنبه 04 خرداد 1394 نظرات (0)

آیا خدائی که قدرت مطلق دارد، نمی تواند مخلوقی را بیافریند که همه قدرت ها و امتیازات امکانی را به صورت نامحدود و بدون مرز داشته باشد؟ از نظر عقلی، چنین چیزی اشکال ندارد و محالی نیز لازم نمی آید. از این رو آیا اهل بیت (ع) نمی توانند همان مخلوق باشند؟ چرا که در زیارت جامعه عباراتی وجود دارد که چنین برداشتی را تأیید می کند.به گزارش تبیین به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی، رئیس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) در دیدار با جمعی از طلاب مدرسه علمیه رشد، با اشاره به روایتی از امیر مومنان (ع) اظهار داشت: طبق فرمایش حضرت علی (ع)، دو گروه درباره ایشان به خطا رفته اند و هلاک شده اند. گروهی که ایشان را انکار کرده و نشناختند و گروهی که غلو کرده و ایشان را از حد مخلوق بالاتر برده و خالق دانسته اند.آیت الله مصباح یزدی با اشاره به این که گروهی در مورد اهل بیت (ع) تفریط و گروهی افراط می کنند، اظهار داشت: اما تعیین این که حد وسط کجاست، به سادگی امکان پذیر نیست، و مثلا نمی توان گفت اگر خداوند صد باشد و مخلوقات عادی صفر، حد وسط که اهل بیت (ع) باشند، پنجاه هستند!وی با اشاره به این که ما انسان ها در این جهان مادی زندگی کرده و با محسوسات سر و کار داشته و خیلی نمی توانیم فراتر از آن را درک کنیم، اظهار داشت:

ابوالفضل حیدری بازدید : 91 سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

منابع مقاله:

کتاب   : تفسير حكيم جلد هشتم

نوشته  : حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

آنچه به طور صريح از آيات قرآن مجيد و معارف حقّه اهل بيت و كتاب‏هاى علمى مورد اعتماد در زمينه خلقت آدم و حوا استفاده مى‏شود، اين است كه خداوند، با اراده و قدرت و علم و حكمت بى‏نهايتش از خاك زمين پيكرى را صورت‏گرى كرد، و به او شكل لازم را مرحمت فرمود، و با نفخه‏الهى‏اش در آن پيكر روح دميد، و از همان خاك همسرش را به وجود آورد و مرد و زنى به نام آدم و حوا با خلقتى آراسته و متعادل و ظاهر و باطنى در گردونه احسن تقويم در اين جهان هستى در روى زمين ظهور كردند، و هر دو مبدء و منشأ همه مردان و زنان تا قيامت شدند، و اين مسئله هيچ اعجابى در كنار قدرت حضرت حق ندارد، زيرا هر نوعى از موجودات زنده و هر نوعى از گياهان به همين صورت منشأ و مبدء اوليه‏اى از يك نر و ماده داشتند كه به دست قدرت حق آفريده شدند و موجب تكثير نوع خود در خيمه حيات شدند.

پس از به وجود آمدن نر و ماده اوليه كه بدون سابقه نر و ماده ديگر بودند و مستقيماً به قدرت حق به وجود آمدند نسلشان بعد از ازدواج آن دو با نطفه يا تخم‏گذارى يا رسيدن گرده ماده به نر به وجود آمدند و صحنه شگفت‏انگيز انواع موجودات را تشكيل دادند.

اين كه خداوند قدير در آيه 59 سوره مباركه آل عمران مى‏فرمايد:

إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.

يقيناً داستان چگونگى آفرينش عيسى نزد خدا مانند داستان آدم است كه پيكر او را ابتدا از خاك آفريد سپس به او فرمود: موجود زنده باش پس بى‏درنگ موجود زنده شد، براى اين است كه به همه مردم بفهماند قدرت من اين اقتضا را دارد كه فردى مانند عيسى را بدون وجود پدر بيافرينم و اين تعجبى ندارد، كه آدم را بى‏سابقه داشتن پدر و مادر از خاك به صورتى آراسته ساختم سپس با فرمان وجودى كن او را به شكل موجودى زنده درآوردم، اين كه به وجود آمدن عيسى را بدون پدر مثل به آدم زده بسيار بسيار روشن است كه آدم اولين نوع از جنس ما انسان‏هاست كه بدون تكيه به يك نر و ماده و بلكه به صورت مستقيم از خاك صورت‏گرى شده و سپس با دميده شدن روح در او به گردونه حيات درآمده است، و بنابر جمله ملكوتى و خلق منها زوجها همسر او حوا نيز مانند او از خاك پاك يعنى همان خاك و گوهرى كه آدم از او به وجود آمد به وجود آمده است، نهايتاًبايد به قول اميرمؤمنان گفت: «1» عنصر اوليه وجود مرد و زن يك عنصر مركب است كه خداوند در قرآن مجيد از آن تعبير به طين نموده است.

إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ: «2»

ياد كن هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من بشرى از گل خواهم آفريد، پس زمانى كه اندامش را درست و نيكو قرار دادم و از روح خود در او دميدم براى او سجده كنيد.

در سوره مباركه آل عمران آيه 49 مى‏خوانيم كه عيسى از قدرت معنوى خود به بنى‏اسرائيل جهت تصديق نبوتش خبر مى‏دهد و در بخشى از گفتارش اعلام مى‏كند.

أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ ....

من از گل زمين براى شما پيكرى مانند پرنده نظام مى‏دهم و در آن مى‏دمم كه به اراده و مشيت خدا پرنده‏اى زنده و قادر به پرواز مى‏شود.

جائى كه به راحتى مى‏توان از طريق قرآن كه كتابى سراسر حق است و هيچ ريب و باطلى در آن راه ندارد پذيرفت كه انسانى والا و پيامبرى ملكوتى در سايه اذن خدا اين قدرت را دارد كه گل را به صورت مجسمه‏اى در شكل يك پرنده درآورد سپس با دم خود او را با همه اعضاى لازم زنده كند و به پرواز دهد، چه جاى حرف و رد و ايراد و اشكال در خلقت آدم به قدرت بى‏نهايت خدا است؟!

آرى اراده و علم و حكمت و بصيرت و قدرتش اقتضا نمود كه از خاك زمين و از عنصر واحده مرد و زنى را بى‏سابقه داشتن پدر و مادر بيافريند و آنان را مبدء و منشأ به وجود آمدن ميلياردها مرد و زن قرار دهد.

اين كه بعضى از مذهبى‏هاى درس خوانده جمله‏ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ‏ «3» را به اين صورت معنا كرده‏اند كه پيش از آدم ابوالبشر آدميانى ديگر بودند كه ازنظر عقل و خرد به شدت در ضعف به سر مى‏بردند، و شايسته تكليف و مسئوليت نبودند و آدم به عنوانى موجودى عاقل و شايسته مسئوليت از ميان آنان برگزيده شد حرفى نادرست و خلاف قرآن و چيزى شبيه نظريه تبدل انواع داروين يهودى است، و نشان از خودباختگى در برابر فرهنگ مادى غرب است، شما اگر لغت‏ اصْطَفاكِ* را در آيات قرآن مجيد دقت كنيد داراى معناى معنوى و گزيدن بر اساس ارزش‏هاى عقلى و دينى است.

به ويژه اين كه در آيه‏ى شريفه از نوح و آل ابراهيم و آل عمران نام برده شده، كه ما را بيشتر به اين حقيقت توجه مى‏دهد كه مقام اصطفاء مقامى صد در صد معنوى است و قطعاً نوح و آل ابراهيم و آل عمران از ميان موجوداتى بى‏عقل شبيه به انسانها برگزيده نشده‏اند.

اى كاش بعضى از دانشمندان چه در شرق چه در غرب كه متكى به آراء خود و ديگران‏اند زحمت تحصيل معرفت به خدا را به خود هموار مى‏كردند، و سپس به كتاب سالم و دست نخورده او قرآن كه هدايت‏گر به سوى حقايق آفرينش و امور معنوى است مراجعه مى‏نمودند و با بكار گرفتن عقل و انصاف امور مربوط به هستى و آفرينش و مسائل مربوط به تربيت و ادب را از اين كتاب به دست مى‏آوردند، و به آسانى و روشنى واقعيات را تحصيل مى‏نمودند.

اينك نگاه درياى علم و بينش، نخبه‏ى آفرينش، حكمت محض، بصيرت خالص، روح و جان پيامبر، محبوب محبان، چراغ قلب عارفان، مولاى موحدان حضرت اميرمؤمنان را به آفرينش انسان در خطبه‏ى اول نهج‏البلاغه ملاحظه كنيد:

«ثُمَّ جَمَعَ سُبْحانَهُ مِنْ حَزْنِ الْاءَرْضِ وَ سَهْلِها، وَ عَذْبِها وَ سَبَخِها، تُرْبَهً سَنَّها بِالْماءِ حَتّى خَلَصَتْ، وَ لا طَها بِالْبَلَّهِ حَتّى لَزُبَتْ، فَجَبَلَ مِنْهاصُورَهً ذاتَ اءحْناءٍ وَ وُصُولٍ وَ اءعضاءٍ وَ فُصُولٍ. اءجْمَدَها حَتّى اسْتَمْسَكَتْ، وَ اءَصْلَدَها حَتّى صَلْصَلَتْ، لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ، وَ اءَجَل مَعْلُومٍ.

ثُمَّ نَفَخَ فِيها مِن رُوحِهِ فَمَثْلَتْ انْسانا ذا اءَذْهانٍ يُجِيلُها، وَ فِكْرٍ يَتَصَرَّفُ بِها، وَ جَوارِحِ يَخْتَدِمُها، وَ اءَدَواتٍ يُقَلَّبُها، وَ مَعْرِفَهٍ يَفْرُقُ بِها بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ وَالْاءَذْواقِ وَالْمَشامِّ وَالالْوانِ وَالْاءَجْناسِ، مَعْجُونا بِطِينَهِ الالْوانِ الْمُخْتَلِفَهِ، وَالْاءَشْباهِ الْمُؤ تَلِفَهِ، وَالاضْدادِ الْمُتَعادِيَهِ وَالاخْلاطِ الْمُتَبايِنَهِ، مِنَ الْحَرِّ وَالْبَرْدِ، وَالْبِلَّهِ وَالْجُمُودِ، وَالْمَساءَةِ وَالسُّرُورِ ...»

سپس خداوند سبحان از قسمت‏هاى سخت و نرم، و شيرين و شور زمين خاكى را جمع كرد و بر آن آب پاشيد تا پاك و خالص گرديد، آنگاه آن ماده‏ى خالص را با رطوبت آب به صورت گل چسبنده در آورد، سپس از آن گل صورتى پديد كرد داراى جوانب گوناگون و پيوستگى‏ها، و اعضاى مختلفه و گسيختگى‏ها، آن صورت را خشكانيد تا خود را گرفت و محكم و نرم ساخت تا محكم و سفالين شد، و آن را تا زمان معين و وقت مقرر به حال خود گذاشت سپس از نفخه خود بر آن ماده شكل گرفته دميد تا به صورت انسانى زنده در آمد، داراى اذهان و افكارى كه در جهت نظام حياتش بكار گيرد و اعضائى كه به خدمت در آورد، و ابزارى كه زندگى را بگرداند، و معرفت و شناختى كه ميان حق و باطل را تميز دهد، و مزه‏ها و بوها و رنگ‏ها و جنس‏هاى گوناگون را از هم بشناسد، در حالى كه اين موجود معجونى بود از طينت رنگ‏هاى مختلف و همسان‏هائى نظير هم، و اضدادى مخالف يكديگر و اخلاطى متفاوت با هم، از گرمى و سردى و رطوبت و خشكى و ناخوشى و خوشى.

حوا همسر آدم هم بنا بر جمله‏ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها به صورتى كه آدم آفريده شد به وجود آمد، اين حقيقتى است كه در روايات هم به طور صريح به آن اشاره شده است:

«عن الباقر (ع) انها خلقت من فضل طينة آدم عند دخوله الجنة:» «4»

از حضرت باقر (ع) روايت شده: حوا از اضافه‏ى گلى كه آدم از آن آفريده شد ساخته شد و اين هنگام ورود آدم به بهشت بود.

رواياتى هم در برخى از كتاب‏ها آمده كه حوا از دنده چپ آدم آفريده شده كه اينگونه روايات مخالف با متن آيه شريفه و در تضاد با روايات استوارى است كه آفرينش حوا را از اضافه‏ى گل آدم مى‏داند، بنابراين روايات مقبولى نيست و چه بسا ساخته‏ى بازرگانان حديث و برگرفته از افسانه‏هاى يهود باشد، يك بار ديگر به متن آيه دقت كنيد: خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها شما را از عنصر واحده آفريد و زوج را نيز از همان عنصر پديد آورد.

در تأييد اين معنا و اين برداشت درستى كه از آيه‏ى شريفه مى‏شود به روايت زير دقت كامل بنمائيد:

عمرو بن ابى‏المقدام از پدرش روايت مى‏كند كه گفته‏است از حضرت باقر (ع) پرسيدم خداوند حوا را از چه چيز آفريد؟ فرمود اين مردم در اين مسئله چه مى‏گويند؟ گفتم: مى‏گويند خداوند او را از دنده‏اى از دنده‏هاى آدم آفريد، فرمود: دروغ مى‏گويند، آيا خداوند از آفريدن حوا از غير دنده آدم ناتوان بود؟!

گفتم پسر پيامبر فدايت شوم حوا را از چه چيز آفريد فرمود پدرم زين‏العابدين از پدرش روايت كرد كه رسول خدا فرمود: خداوند مشتى خاك برگرفت، و آن را با دست قدرتش به هم آميخت و آدم را از آن آفريد، بخشى از آن اضافه آمد پس حوا را از آن وجود به وجود آورد.

 

نسل آدم و حوا

اراده حضرت حق در توليد نسل از يك نر و ماده به وسيله‏ى نطفه تحقق مى‏يابد، ولى بايد دانست كه اين آفرينش از نطفه‏ى پس از آن صورت گرفت كه يك مرد و يك زن از اين نوع را بى‏سابقه نر و ماده‏اى از گل آفريد و آن آدم و بعد از او حوا بود.

بر اساس آيه مورد بحث نسل انسان به آدم و همسرش برمى‏گردد، و واسطه‏اى ميان نسل و آدم و همسرش نبوده، سخن در اين است كه اين نسل ميلياردى چگونه و به چه صورت از آن يك مرد و يك زن به وجود آمد؟

الميزان مى‏گويد: تناسل طبقه‏ى اول انسان يعنى آدم و همسرش از راه ازدواج بوده است كه نتيجه‏اش متولد شدن پسران و دخترانى و به عبارت ديگر خواهران و برادرانى گرديده است و در اين باره بحثى نيست، بحث در اين است كه طبقه‏ى دوم بشر يعنى همين خواهران و برادران چگونه و با چه كسى ازدواج كرده‏اند؟ آيا ازدواج در ميان خود آنان بوده، و يا به طريقى ديگر صورت گرفته است؟

از ظاهر اطلاق آيه شريفه كه مى‏فرمايد: وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً برمى‏آيد كه در انتشار نسل بشر غير از آدم و همسرش هيچ كس ديگرى دخالت نداشته، و نسل موجود بشر منتهى به اين دو تن بوده و بس، نه هيچ زنى از غير بشر

دخالت داشته و نه هيچ مردى، چون قرآن مجيد در انتشار اين نسل فقط آدم و حوا را مبدء دانسته است و اگر غير از آدم و حوا مردى يا زنى غير از بشر دخالت مى‏داشت مى‏فرمود: «وَ بَثَّ مِنْهُما و من غيرهما» و يا عبارتى ديگر نظير اين را ذكر مى‏كرد تا بفهماند كه غير از آدم و حوا موجودى ديگر نيز دخالت داشته است و معلوم است كه منحصر بودن آدم و حوا در مبدئيت انتشار نسل اقتضا مى‏كند كه در طبقه‏ى دوم ازدواج ميان خواهر و برادر صورت گرفته باشد.

و اما اين كه چنين ازدواجى در اسلام حرام است و به طورى كه حكايت شده در ديگر شرايع نيز حرام و ممنوع بوده ضررى به اين نظريه نمى‏زند، چون كه تحريم حكم تشريعى است كه تابع مصالح و مفاسد است، نه حكمى تكوينى و غير قابل تغيير، و زمام تشريع هم به دست خداى سبحان است، او هر چه بخواهد مى‏كند و هر حكمى بخواهد ميراند، چه مانعى دارد كه يك عمل را در روزى و روزگارى جايز و مباح كند و در روزگار ديگر حرام نمايد، در روزى كه جز تجويزش چاره‏اى نيست تجويز كند، و در روزگار ديگرى كه اين ضرورت در كار نيست تحريم نمايد، ازدواج خواهر و برادر را در روزگارى كه مصلحت و لازم باشد، مانند زمان آدم كه موضوع انتشار نسل در ميان بوده و تجويزش سبب شيوع فحشا و جريحه‏دار شدن عفت عمومى نمى‏شده تجويز كند و با پايان گرفتن زمان مصلحت كه باعث اين محذور مى‏شود تحريم كند.

در كتاب ارزشمند احتجاج از حضرت سجاد (ع) آمده كه در گفتگوئى كه با مردى قرشى داشته سخن به اينجا رسانيده كه هابيل با «لوزا» خواهر هم‏زاى قابيل ازدواج كرد و قابيل با «اقليما» همزاى هابيل، راوى مى‏گويد: مرد قرشى‏پرسيد: آيا هابيل و قابيل خواهران خود را حامله كردند؟ فرمود آرى مرد عرضه داشت: اين كه عمل مجوسيان امروز است، راوى مى‏گويد: حضرت فرمود: مجوسيان اگر اين كار را مى‏كنند و ما آن را باطل مى‏دانيم براى اين است كه پى از تحريم خدا آن را انجام مى‏دهند، آنگاه اضافه نمود: منكر اين مطلب مباش، براى اين كه درستى اين عمل در آن روز و نادرستى‏اش در امروز حكم خداست كه چنين جارى شده است، مگر خداى تعالى همسر آدم را از خود او خلق نكرد؟ در عين حال مى‏بينيم كه او را بر وى حلال نمود، پس اين حكم، دين و شريعت آن روز فرزندان آدم و خاص آنان بوده، و بعد از آن خداى تعالى حكم حرمتش را نازل فرمود.

الميزان در نگاهش به اين روايت مى‏گويد: مطلبى كه در اين حديث آمده موافق با ظاهر قرآن كريم و هم موافق با اعتبار عقلى است، ولى در اين ميان روايات ديگرى است كه معارض با آن است و دلالت دارد بر اين كه اولاد آدم با افرادى از جن و حور كه برايشان نازل شده ازدواج كردند [و اين روايات با اعتبار عقلى درست در نمى‏آيد زيرا آفرينش جن و حورى بهشتى مادى نيست و غير مادى نمى‏تواند فرزند مادى بزايد]

اينجانب نمى‏دانم كه مطلب در گيومه از صاحب الميزان يا مترجم محترم آن است، اشكالى كه نسبت به آن دارم اين نيست كه قرآن به گونه‏اى كه اوصاف حور را بيان كرده از زيبائى چشم آنان و همسال بودنشان با اهل بهشت و تشبيه آنان به لؤلؤ مكنون استفاده مى‏شود كه حوران بهشتى كه همسران و ازدواج مردان بهشتى هستند مادى مى‏باشند، و اگر مادى نباشند چه سودى از نظر همسرى براى مردان بهشتى دارند، به نظر اينجانب براى رد روايات معارض نيازى به اين‏

توضيح كه در الميزان آمده نيست، بلكه بايد به اطلاق آيه تكيه كرد كه مى‏فرمايد: وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً و پرونده اين مسئله را بست.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- خطبه اول نهج‏البلاغه.

(2)- ص 71- 72.

(3)- آل عمران 33.

(4)- تفسير برهان ج 3 ص 8.

ابوالفضل حیدری بازدید : 78 سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

مولف: شیخ بهائی ره

فایل Pdf الصمدیه

 ولادت‌
 محمد بن حسين بن عبد الصمد حارثى، معروف به شيخ بهايى در سال 953 هجرى در شهر بعلبك لبنان به دنيا آمد.
 نسب‌
 نسب شيخ به حارث همدانى، صحابى جليل القدر امير المؤمنين عليه السلام مى‌رسد.
 حارث همدانى در جنگ صفين و جمل از ياوران استوار امير مؤمنان بود و تا پايان جنگ ايستادگى نمود.

 جامعيت‌
 يكى از خصايص شيخ بهايى جامعيت اوست در علوم و فنون مختلف و شيخ در زمينه‌هاى گوناگون تأليفاتى نيز دارد.
 علاوه بر آن، جامعيت در شخصيت داشته كه بسيار مهم‌تر از جامعيت در علوم است.
 شيخ بهايى آنچنان بود كه اهل تسنن او را سنى مى‌دانستند و صوفيه او را از بزرگان تصوف مى‌پنداشتند و...
 اساتيد‌
 متأسفانه از اساتيد شيخ بهايى اطلاع چندانى در دست نيست جز آنكه او شاگرد پدر خويش، حسين بن عبد الصمد بوده و از او اجازۀ روايت دارد.
 استاد ديگر او نيز شهيد ثانى است.

شاگردان‌
 اسامى شاگردان شيخ به ده‌ها نفر مى‌رسد كه در بين آنان علمايى والا مقام ديده مى‌شود، از جمله:
 1- ملا محسن فيض كاشانى، كه نظير شيخ و استاد خود مشربى عرفانى دارد‌
 2- مولا محمد صالح مازندرانى‌
 3- مرحوم محمد تقى مجلسى، معروف به مجلسى اول‌
 4- سلطان العلماء، صاحب حاشيه بر معالم و شرح لمعه‌
 5- سيد حسن بن سيد حيدر كركى و...
 تأليفات‌
 با وجود سفرهاى طولانى و منصب‌هاى اجرايى كه شيخ با استفاده از آنها به ترويج مكتب تشيع مبادرت مى‌ورزيد و كارهاى عمرانى فراوان مانند بناهاى به ياد ماندنى در شهرهاى مختلف از جمله مرقد امير المؤمنين عليه السلام، مسجد امام اصفهان و...; شيخ بهايى هيچ گاه از امر مهم تأليف و تصنيف غافل نمانده به طورى كه در علوم مختلف تأليفاتى دارد كه رقم آنها به 60 عنوان مى‌رسد.
 از جمله تأليفات وى مى‌توان به:
 1- مفتاح الفلاح في عمل اليوم و الليلة‌
 2- العروة الوثقى، در تفسير سورۀ حمد‌
 3- شرح چهل حديث، كه به اعتقاد صاحب نظران از نظر علمى بهترين كتابى است كه تا كنون با عنوان چهل حديث تأليف شده است.
 4- مشرق الشمسين، در تفسير آيات الأحكام‌
 5- حدائق المقربين، در شرح صحيفه سجاديه‌
 6- جامع عباسى، كتابى است فقهى تا پايان بحث حج‌
 7- الاثني عشريات الخمس، كتابى فقهى است كه بحث‌هاى طهارت تا حج را ذكر كرده و در هر موضوع دوازده باب دارد و در هر باب دوازده فصل و در هر فصل دوازده مطلب و...
 8- الفوائد الصمدية در نحو، كه براى برادر خود عبد الصمد نوشته است‌
 9- بحر الحساب، كتابى مفصل در علم حساب است.
 10- خلاصة الحساب، تلخيص بحر الحساب و بهترين تأليف در علم حساب قديم است و بارها شرح شده و بر آن حاشيه نوشته‌اند و علاوه بر فارسى به زبان‌هاى ديگرى مانند آلمانى نيز ترجمه شده است.
 11- كشكول، اولين كتاب با نام كشكول از شيخ بوده و پس از او اين نام براى كتب بسيارى انتخاب شد.
 12- ديوان اشعار عربى و فارسى.
 قدرت شيخ بهايى در شعر عربى و فارسى با نگاهى و لو گذرا به ديوان شعر او كاملا مشهود است.
 وفات‌
 مردان الهى با رفتن از دنيا نمى‌ميرند بلكه تا ابد در ياد و خاطر آيندگان زنده‌اند و بركات آنان خلاصه در ايام زندگيشان نيست بلكه پس از وفات نيز بواسطه تأليفات و شاگردان و باقيات الصالحاتى كه بر جاى گذارده‌اند منشأ بسيارى از عنايات الهى بر مردم هستند.
 شيخ بهايى نيز از آن جمله است كه در عمرى سراسر تلاش در راه رضاى حضرت حق شاگردانى تربيت نمود و آثارى از خود برجاى گذارد كه هر يك باقيات الصالحاتى براى او هستند. او بى‌صبرانه دعوت حق را لبيك گفت و در سال 1030 هجرى به ديار جاويد شتافت.
 بدن مطهر او را از اصفهان به مشهد مقدس انتقال داده و در جوار امام رضا عليه السلام به خاك سپردند.
 در نماز او كه شاگرد بزرگوارش مجلسى اول آن را اقامه كرد نزديك به 50 هزار نفر شركت داشتند.

ابوالفضل حیدری بازدید : 78 دوشنبه 28 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

از عمار نقل شده كه: امير المومنين عليه السلام وارد شهر مدائن شده و در ايوان كسرى فرود آمد در حالى كه دلف بن مجیر با آن حضرت بود. بعد از خواندن نماز، با جماعتى از اهل ساباط حركت كرد و به دلف بن مجیر فرمود: تو هم با ما حركت كن . همه با هم حركت كردند و از تمام منزل ها و كاخ ‌هاى كسرى بازديد كردند و به دلف فرمود: كسرى در اين مكان فلان چيز را داشت و در آن مكان فلان چيز را گذاشته بود.
دلف تمام اخبار غيبى آن حضرت را تصديق كرد و گفت : يا امير المومنين ! چنان خبر مى دهى گويا خود شما آن چيزها را در آن جاها گذاشته ايد.
در بين حركت خود، به جمجمه پوسيده اى رسيدند. به يكى از اصحاب فرمود: اين جمجمه را بردار و داخل ايوان بياور. خود حضرت هم داخل ايوان شدند و نشستند. بعد فرمود: طشت آبى بياوريد و جمجمه را داخل آن بگذاريد.
سپس رو به آن جمجمه كرد و فرمود: ترا قسم مى دهم خبر دهى من كيستم و تو چه كسى هستى ؟ در اين حال جمجمه با زبان فصيح با زبان فصيح گفت : اما تو امير المومنين و سيد وصيين و امام متقين هستى و من هم بنده تو كسرى انوشيروان (پادشاه بزرگ دنيا) مى باشم .
حضرت احوال او را پرسيد. در جواب گفت : يا على ! من پادشاهى عادل و مهربان براى رعيت بودم ؟! ظالم نبودم و از ظلم ديگران هم ناراحت مى شدم ؟! اگر چه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم در زمان پادشاهى من متولد شده و كوشش زيادى كردم كه به او ايمان آورم . ولى رياست و حكومت و عشق به دنيا مرا مشغول كرد و آخر الامر به دين مجوس از دنيا رفتم . چقدر سخت است كه نعمت بزرگ رسالت و رهبرى را از دست دادم و به او ايمان نياوردم و خود را از سعادت و بهشت محروم كردم .
اما خداوند با اين كيفر، مرا از عذاب و آتش نجات داد؛ زيرا در ميان رعيت با عدل و انصاف رفتار مى كردم ؟! اگر چه در دوزخ هستم ولى آتش ‍ بر من حرام است و مرا نمى سوزاند. دائما حسرت مى خورم كه چرا ايمان نياوردم ؛ زيرا اگر ايمان آورده بودم الان در رديف دوستان و طرف داران شما به حساب مى آمدم
.(

لئالى ، ج ۴، ص ۳۲۷؛بحارالانوار، ج 41 ،ص213-214؛ منهاج البراعه، ج 4، ص 272)

 

تعداد صفحات : 9

درباره ما
طلبه و دانشجوی ارشد فقه و حقوق www.aboalfazl.h@gmail.com
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظزتان درباره این سایت چیست؟
    صفحات جداگانه
    پیوندها
    قالَ الاِمامُ الْباقِرُ(عليه السلام): عالِمٌ يُنتَفَعُ بِعِلمِهِ اَفضَلُ مِن سَبعينَ اَلف عابِد؛
    دانشمندي كه از علمش سود برند،از هفتاد هزار عابد بهتر است.(بحارالانوار،ج75)

    آمار سایت
  • کل مطالب : 93
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 29
  • بازدید امروز : 88
  • باردید دیروز : 170
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 492
  • بازدید ماه : 1,264
  • بازدید سال : 7,861
  • بازدید کلی : 66,980
  • دانلود کلیپ طنز سیاسی دکتر سلام
    فرق مسئولین ما با اصحاب امام صادق ع

    راشل کوری_گروه فاطمة الزهرا
    ">